خط سوم

ساخت وبلاگ
.نیمه شب نوشتتصور کن یک ماده یا موجود واحد بوده باشی و در یک آن واحد به میلیاردها موجود یا ماده دیگر تبدیل و تکثیر شوی، به گونه‌ای که بخشی از تو در دیگری و بخشی از دیگری در تو بوده باشد به شرطی که  آن بخشی که تو در درونش هستی با بخش دیگری که در درون دیگری قرار گرفته، در زمان و مکانی مشخص با یکدیگر گره بخورد و به هم متصل شود و حاصل این پیوند شود موجود دیگری که او هم موجود دیگری را به شرط پیوند با وجود دیگری در خود حمل کند و این چرخه میلیاردها سال ادامه داشته باشد اما تقدم و تاخر زمانی و مکانی به صورت طولی توسط تو رصد شود در حالیکه در حقیقت و باطن اجسام، این یک چیدمان عرضی ست  و همه چیز در میلیاردم ثانیه در یک آن طوری چیده شده که ذهن محبوس در این جسم و کالبد فیزیکی برای هضم روابط و نسبت های حاکم بر وجود و موجود، ناچار است آن ها را در درازای تاریخ و جغرافیای زمان و مکان ببیند و بچیند... به این ترتیب فرزند من، من است، همسر من من است، مادر و پدر من، من هستند، اجدادم و نوه ها و نتیجه های من، او، آنها، من. من، در آن واحد همه کس خویشتنم و با هر غریبه‌ای خویشم و عجیب که با این همه با همه غریبه‌ام... و این غربت چیزی نیست جز لایه‌ای که از شان و ابهت و کرامت و قدر ازلی و ابدی آن وجود لاموجود  محافظت می‌کند... چه بسا که اگر من خود را در این تن ها می دیدم و می شناختم بیشتر به وحشت می افتادم و تنهاتر می شدم... اینک اگر چه نیک می دانم که من خدایم و خدایم من است و من در او و او در من است اما ناچارم که سر در چاه گریبان فرو برم و فریاد برآورم که خموش!اندر احوالات افکار نیمه شبانگاه مینالود#مینا_مهرآفرینهفتم فروردین ۱۴۰۰ موضوعات مرتبط: تراوش های کوزه ی دل من(کمی عارفانه) Adblock خط سوم...
ما را در سایت خط سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sky2skyo بازدید : 144 تاريخ : يکشنبه 11 ارديبهشت 1401 ساعت: 22:38

دوستی مطلبی گذاشته بود با عنوان وقتی در عدم بودید و بعد پرسیده بود آیا موافق ازدواج پدر و مادرتان بودید یا نه؟ من این ها در سه کامنت برایشان نوشتم و دوست دارم جلوی چشم خودم هم باشد و حتی یادگار بماند برای فرزندانم تا بخوانند و نظرم را بدانند و با نظر خودشان مقایسه کنند بعدها که آنها هم پدر و مادر می شوند:به نظرم احتمالاً برای خودشون خوب نبوده و من هم قاعدتا باید مخالف باشم ولی از طرفی هم میگم شاید در غیر اینصورت من دیگه این که شدم و هستم نبودم. هرچند بیشتر افراد تصور می‌کنند اگر در شرایط بهتر رشد می کردند به جاهای بهتری می رسیدند ولی من موارد نقض این باور رو در بچه هایی با پدرمادرهای ایده‌آل و ازدواج‌های ظاهرا موفق دیدم. به نظر من رشد انسان ناشی از رنج‌هایی هست که تحمل میکنه البته به شرطی که انتخاب کنه موجود قوی تری باشه وگرنه بازهم هستند کسانی که در نهایت به پوچی می رسند و دست به خودکشی می زنند. ضمنا این مورد هم دیدم که غالبا ازدواج های موفق در فرزندآوری ناکام بودند...  همون پدر و مادرهایی که از دید ما ازدواجشون اشتباه بوده هم، یه روزی یه جایی می تونستند انتخاب کنند شیوه های برخوردشون رو تغییر بدن و به جای مجادله در پی حل معادله های زندگی باشن. بنابر این موفق بودن یه ازدواج که منجر به رضایت فرزندان حاصل از اون ازدواج بشه یک امر نسبی هست نه قطعی.[گل]می دونید اساسا فلسفه‌ی زندگی اینه که ما از اشتباهات و شکست‌های گذشتگان و دیگران درس بگیرم و تا حد امکان از تکرارشون پیشگیری کنیم، قرار نیست همه چیز بر وفق مراد ما باشه، همونطور که برای نسل قبل و بعد هم نبوده و نخواهد بود،اتفاقی که این وسط می افته اینه که ما یک سری ویژگی های ژنتیکی رو از نسل قبل دریافت می کنیم و به اضافه یک سر خط سوم...
ما را در سایت خط سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sky2skyo بازدید : 149 تاريخ : يکشنبه 11 ارديبهشت 1401 ساعت: 22:38

امشب استاد راهنمای پایان نامه ارشدم پیام دادند و مسئله ای رو عنوان کردند که واقعا ساعت هاست فکر منو درگیر خودش کرده هرچند چیز تازه ای نیست... قضیه از این قراره که حدود شش سال از دفاع من میگذره،در این مدت حدود ده مقاله مستخرج از پایان نامه نوشتم( تاکید میکنم به تنهایی از صفر تا صد) جز یک مورد که استاد زحمت ترجمه مجدد ترجمه ام را کشیدند و مورد دیگه ای که بیش از شصت درصد کار بر عهده‌ی ایشان بود و یکی در ژورنال فاقد ایمپکت فکتور امریکایی چاپ شد و دیگری در مجله پژوهشی داخلی پس از بارها رد شدن توسط مجلات مختلف... البته قبلی ها هم به همین درد دچار بودند و من نمی دانستم مشکل از اینست که ما آشنا نداریم یا اسم استاد اسم شناخته شده و با نفوذی نیست و فکر میکردم چون اسم من نویسنده مسئول قید شده و رتبه علمی ندارم اینطور است یا واقعا مطالبم اگرچه موضوع و کل پژوهش‌ها بکر و جدید بود بدردنخور هستند و به این دلیل که نگرانی سرقت شدن مطالب را داشتم آنها را به همایش ها و کنفرانس های معتبر داخلی و بین المللی میفرستادم و بعد هم فهمیدم که هشت تایشان باهم سر جمع دو نمره هم نمی ارزد و در مصاحبه دکترا هم نهایت ۴ امتیاز دارد تا همین اواخر که موضوع جدی تر شد. دو سال پیش اوایل بارداری پسرم نوشتن این مقاله آخری را آغاز کردم و به خاطر وضعیت خاصم با آخرین سرعت ممکن سر و ته مقاله را آشفته‌وار به هم رساندم و سپردم دست استاد، ایشان هم چندماهی وقت گذاشت و باز از این مجله به آن مجله، دوبار در مرحله اول پذیرش و در نهایت رد شد،  تا امروز که پس از یکسال تلاش و ممارست استاد گرانقدرم، ایشان این پیام جگر سوز را فرستاد؛«با اهدای سلام و احترام امیدوارم نماز و روزه های شما در این ماه مهمانی خدا، ماه مهربانی خط سوم...
ما را در سایت خط سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sky2skyo بازدید : 148 تاريخ : يکشنبه 11 ارديبهشت 1401 ساعت: 22:38